چه انتظار بیهودهای است خورشید
که تو را
به دستانم
هدیه نخواهد داد!
احتیاجی به تسبیح نیست …
دستانت را که به من بدهی
با انگشتانت ذکر دوست داشتن سر میدهم … !
روزهای تعطیل سخت تر میگذرد زیرا که میدانم
وقت داری به من بیاندیشی ! !
ولی نمی اندیشی . . .
چقدر هوایَت خوب است . . .
تو ، پنجمین فصل سالی !
خواب دیدم یک غریبه کودکی را زیر کرد
رفتنت خواب پریشان مرا تعبیر کرد
"مــــن"
بـــه " تــــو" بستـــگــــی دارم ...
حــــال مــــن را از خـــــودت بپـــــرس !
عشق یعنی
وقتی حتی از دستش ناراحتی هم هواشو داشته باشی
ای دل ساده بکش درد که حقت این است
از زمانه بشو دل سرد که حقت این است
هرچه گفتم مشو عاشق نشنیدی حال
همچو پاییز بشو زرد که حقت این است
برای عشق گریه کن
اما کسی رو به خاطرعشق به گریه کردن ننداز
با عشق بازی کن
اما هرگز کسی رو با عشق بازی نده
گاهی "دوست داشتن" پنهان بماند قشنگ تر است . . .
دوست داشتن را باید
کشف کرد
درک کرد
و از آن لذت برد
در ســــتایش چشــــمهایــت شــعری نــمیتوان گفت
خاضـــعانه تنــها بــاید
تماشـــــــــا کــرد
مســـــت شد
رهــا شد
. .
.
هر فصلــــی کــــه بــــاشد
بــــاران.. بــــرف... بــــرگ...
من ایمــــان دارم
تــــو همه جا کنــــار ردپــــای من سایــــه ات را انداختــــه ای ...
در تنهایی ها باید مراقب آدمهایی که نزدیکت میشوند باشی ...
گاه دورتر از این حرفهایند ! ! !
شال و کلاه می بافــــــــــــم
با خیالتـــــــ ...
تا در ســــرمای نبودنت یخ نبنــــــدم
مترسک را دار زدند!! به جرم دوستی با پرنده!!
که مبادا تاراج مزرعه را به بوسه ای فروخته باشد
راست می گفتی که اینجا " قحطی عاطفه " است ...!!!
کسی در این سوز و سرما دستهایت را نمیگیرد
در جیب بگذارشان!
شاید ذره ای خاطره ته جیبت مانده باشد که هنوز گرم است . . .
گـــــاهی ارزش واقعی یک لحظه را . . .
تــــا زمــــانــی که به یک “خـاطره” تبدیل شود ، نمیفهمیم . . .
برای تو . . . برای چشم هايت
برای من . . . برای دردهايم
برای ما . . . برای اينهمه دلتنگی
ای كاش خدا كاری بكند
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند
سخت بالا بروی ساده بیایی پایین
قصه تلخ مرا سرسره ها می فهمند
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند
بیا گناه کنیم عشق را
نترس خدا . . . هزار مشغله دارد
سر خدا گرم است
من وتو اهل بهشتیم
اگر چه می گویند
جهنم از حرارت ما گرم است
جوینده ، یابنده است
دروغی بیش نیست
همه جا را بدنبال نخودهای سیاهی که خواسته بودی ؛ گشته ام
پیدا نمی شوند
ایـن شــعرهـــا بـــرونــد بــه جــهنم
مــن فقــط دیــوانـه ی آن لحــظه ام
که قــــلبش زیــــر ســـرم دسـت و پـــا بزند . . .
تعداد صفحات : 5